سفر
در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند.
اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:
گیرنده : همسر عزیزم
موضوع : من رسیدم
میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا میآد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته.من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم. همه چیز برای ورود تو رو به راهه. فردا میبینمت. امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه.
فردا...
پیرمرد مجبور بود تا با پسر و عرو س و نوه چهارساله خود زندگی کند.
دستان پیرمرد می لرزید و چشمانش خوب نمی دید و به سختی می توانست کنترل حرکاتش را داشته باشد.
شبی هنگام خوردن شام، غذایش را روی میز ریخت و ظرف غذا از دستش به زمین افتاد و شکست.
پسر و عروس، از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند و برای جلوگیری از تکرار این ماجرا تصمیم گرفتند غذای پیرمرد را در کاسه ای چوبی و سر میز دیگری به او بدهند.
یک روز عصر.... پدر متوجه شد پسر چهارساله اش با چوب چیزی می سازد. با خوشحالی به طرف او رفت و گفت: پسرم داری چی درست می کنی؟... پسر با شیرین زبانی بچگانه گفت: دارم برای تو و مامان کاسه چوبی درست می کنم که وقتی پیر شدید در آن غذا بخورید....




داستان شكلات پيرمرد

غریب وتنها که واقعا هم همیشه تنها که عاشقه همین تنهایم من با رویاهام وخاطراتم زنده ام ویکم مهربونو احساساتیم خلاصه امیدوارم از کلبه من خوشتون بیادکوچیکه همه شما(حمیدرضاغریب)